دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده، دامنه، گرمسیر و مالاریائی است و 276 تن سکنه دارد، آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، خرما و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 96 هزارگزی باختر لار درجنوب کوه گوکردی واقع شده، دامنه، گرمسیر و مالاریائی است و 276 تن سکنه دارد، آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، خرما و پنبه، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 89 هزارگزی شمال طبس. هوای آن گرم و دارای 32 تن سکنه است و آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس، واقع در 89 هزارگزی شمال طبس. هوای آن گرم و دارای 32 تن سکنه است و آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
زور گاو، قوت گاو: دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم، مسیح کاشی (از آنندراج)، دلاور بسرپنجۀ گاو زور ز هولش به شیران درافتاد شور، سعدی (بوستان)، ، پهلوانی که قوت او چون زور گاو باشد، (آنندراج) (انجمن آرا)، کسی را گویند که بی ورزش کشتی گیری و ریاضت آموختن فنون آن در نهایت زور و قوت باشد، (برهان) (آنندراج) (رشیدی) (غیاث)
زور گاو، قوت گاو: دشمن به گاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد، برگ خزان منم، مسیح کاشی (از آنندراج)، دلاور بسرپنجۀ گاو زور ز هولش به شیران درافتاد شور، سعدی (بوستان)، ، پهلوانی که قوت او چون زور گاو باشد، (آنندراج) (انجمن آرا)، کسی را گویند که بی ورزش کشتی گیری و ریاضت آموختن فنون آن در نهایت زور و قوت باشد، (برهان) (آنندراج) (رشیدی) (غیاث)
پوست گاو، پوست گاو که در آن کاه یا زر کنند: قنطار، یک پوست گاو پر از زر یا از سیم، (منتهی الارب)، دگرهر چه در پادشاهی اوست ز گنج کهن پر کند گاو پوست، فردوسی، ز دینار گفتند و از گاو پوست ز کاری که آرام روم اندروست، فردوسی، ، دارای پوستی ضخیم چون پوست گاو
پوست گاو، پوست گاو که در آن کاه یا زر کنند: قنطار، یک پوست گاو پر از زر یا از سیم، (منتهی الارب)، دگرهر چه در پادشاهی اوست ز گنج کهن پر کند گاو پوست، فردوسی، ز دینار گفتند و از گاو پوست ز کاری که آرام روم اندروست، فردوسی، ، دارای پوستی ضخیم چون پوست گاو
زورگاو قوت گاو: دشمن بگاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد برگ خزان منم. (مسیح کاشی)، پهلوانی که زور او همسان قوت گاو باشد، کسی که بی ورزش کشتی گیری و آموختن فنون آن زور بسیار داشته باشد
زورگاو قوت گاو: دشمن بگاو زور نخیزاندم ولی چون باد دوست خیزد برگ خزان منم. (مسیح کاشی)، پهلوانی که زور او همسان قوت گاو باشد، کسی که بی ورزش کشتی گیری و آموختن فنون آن زور بسیار داشته باشد